در کتاب جلد سختِ «رویای دویدن» با جسیکاهمراه میشویم. جسیکای 16 ساله عاشق دویدن و برنده شدن است. زندگی پرهیجان او به خوبی پیش میرود تا اینکه یک روز، بعد از برنده شدن در مسابقهی دوی چهارصدمتر، با اتومبیلی تصادف میکند و یکی از پاهایش را از دست میدهد. این حادثه چنان بر او تأثیر میگذارد که دیگر زندگیاش را تمامشده تصور میکند. وقتی کل زندگی کسی در دویدن خلاصه شود، راه رفتن با پای مصنوعی به چه درد میخورد؟ بعد از این اتفاق، ناامیدی و سرخوردگی به سراغ جسیکا میآید. آدمهایی که نمیدانند باید چه بگویند، رفتارشان با او طوری است که انگار این دختر اصلاً وجود ندارد. اما جسیکا با حمایت خانواده، دوستان و مربیاش دوباره میتواند بدود. البته این برای او کافی نیست. جسیکا این بار نمیخواهد به تنهایی از خط پایان بگذرد، بلکه قصد دارد دوست تازهاش رزا را که همچون خودش با بیماری دست به گریبان است، همراه خود کند. کتابی در مورد جنگیدن، تسلیم نشدن و پی بردن به اهمیت دوستی.