«مِثه اینکه خیال ترکمون زدن نداره. خیلى وخته همینجورى شکمش تو دست و پاشه.»
_ آخرش معلوم نشد بچّهش مال کیه؟
_ مال اینجاها نیس. میگن مال یه جوونى تو ده بالائیه. عجب دنیایى شده.
_ خیر و برکت از همهچى رفته. خدا کنه خودش سر زا بره بچّهشم نفله بشه.
_ زبونم لال، بعضى وختا آدم از کاراى خدا سر درنمییاره. چقده این دختر تو این شهر کتک خورد؟ بازم بچّهش نیفتاد که نیفتاد.
_ کاشکى کتک خالى خورده بود. هنوز یکى دو ماه بیشترش نبود که مش غلامرضاى مالک سیاکلاه بُردش بَسِّش بهگاوآهن که زمین واسش شخم کنه. میگفت نباس بچۀ حرومزاده تو دست و پاى مردم وول بزنه. هرکارى کرد بچّهش نیفتاد. مثه سگ هفتا جون داره.