کتاب روزگار رها داستان زندگی عجیب و غیرمعمول کارولین سیزده ساله و پدر منزوی و دیوانهاش را روایت میکند که در دل جنگلی در اطراف شهر پورتلند پناه گرفتهاند و با سادهترین تجهیزات و بدون ارتباط با هیچ انسانی روزگار میگذرانند. آنها تنها با استفاده از امکانات قابلدسترس در طبیعت و با حداقل استفاده از تجهیزات زندگی مدرن روزهای خود را پشت سر میگذرانند. پدر کارولین بهنظر از مشکلات عاطفی و روانی شدیدی رنج میبرد که زندگی در جامعهی متمدن، میان دیگر انسانها را برایش غیرممکن میکند. اوضاع ظاهراً برای این خانوادهی دونفره آرام است، تا روزی که یک مرد رهگذر، بهصورت اتفاقی به سرپناه آنها در دل جنگل برمیخورد و آرامش آنها را بر هم میزند. پس از گزارش این مرد غریبه به پلیس محلی و کشف محل زندگی کارولین به وسیلهی مقامات قضایی، او و پدرش مجبور میشوند به شهر برگردند و کارولین برای اولین بار پس از سالها از پدرش جدا میشود. در جریان این جدایی و بازگشت کارولین و پدرش به شهر، این دو نفر با چالشهای جدیدی روبهرو میشوند. کارولین در جستجوی گذشتهی فراموششدهی خود با حقایق ناراحتکنندهای مواجه میشود که نگاه او را به زندگی زیر و رو میکند.