زهره آستینش را بالا میزند. با آن انگشتهای کشیده، دست میکند در سوراخ پهلوی الیاس. حال الیاس مثل وقتی که انسی خانم برای تشکر بوسهزده بود روی سرش، خوش میشود. هر پنج انگشت زهره رفته میان بدنش، خون تازه میزند بیرون. الیاس دردی نمیفهمد. زهره سوراخ را خوب میگردد و بعد چیزی پیدا میکند. میآوردش بیرون. یک فلز بدقواره چند ضلعی. زهره میخندد. الیاس هم خندهاش میگیرد. زهره بلندتر میخندد. الیاس قهقهه میزند. زهره هم.
-این شاید کارتو بسازه.
زهره تکه ترکش را میان هوا میرقصاند. خمپارهها ضرب میگیرند. تیرها کلیکی تمبک میزنند. رد سوراخ پهلوی الیاس مورمور میشود...