ویلیام جیمز؛ فیلسوف آمریکایی و بنیانگذار فلسفهی پراگماتیسم، در آستانهی بزرگسالی در مرز فروپاشی قرار داشت اما توانست خود را از چاه تاریکی که گرفتارش شده بود رها سازد و در طی دهههای بعدی زندگیاش بدل به پدر فلسفه و روانشناسی آمریکایی شود.
مشکل جیمز این نبود که دلش نمیخواست کاری بکند و عمرش را به بطالت و بیهودگی میگذراند بلکه مشکلش این بود که دلش میخواست کارهای زیاد و مختلفی را با هم انجام دهد و چون وقت محدود زندگی انسان این اجازه را به او نمیداد به ناامیدی ژرفی دچار شده بود. افزونبراین، جیمز از همان آغاز جوانی درگیر مسائل و پرسشهای عمیق فلسفیای بود که ذهن اندیشمندان بزرگی را دز طول تاریخ به خود مشغول کرده بودند.
او بر این باور بود که اشخاصی همچون خودش روحهای بیماریاند که زندگی برایشان دشوار است و مواجهه با بیمعانیاش میتواند آنها را تا مرز جنون بکشاند. جیمز در مواجهه با این چالشهای طاقتفرسا فلسفهای را بنیان نهاد که خود آن را فلسفهای برای «داشتن ذهن سالم» مینامید. ازآنجاییکه بیشتر ما انسانها، بهویژه در عصر مدرن، بر لبهی مغاک تلوتلو میخوریم، فلسفهی ویلیام جیمز میتواند در ادامهی مسیر چالشبرانگیز و پرپیچوخم زندگی راهگشایمان باشد.
جان کاک در کتاب جدیدش ضمن شرح مواجههی شخصی خودش با فلسفهی ویلیام جیمز، خواننده را با مقدمات اندیشهی ژرف و روحبخش او آشنا میکند و نشان میدهد که چطور فلسفهای برای داشتن ذهنهای سالم در مواجهه با مغاک هستی میتواند انسانها را در مسیری هدایت کند که به زندگی شاد، سالم، هدفمند و درعینحال ژرف و معنادارشان منتهی شود.