ولی چطور در دنیایی که پرنسسی از ناکجا سبز میشود، میتوان خیالات را پشت سر گذاشت و سر عقل آمد؟ یا در دنیایی که آدم را با مردهای اشتباه میگیرند! عجیب نیست که مریگلد نمیتواند به این راحتی این روزهای جادویی را پشت سر بگذارد.
شهر و دیوارهای نامطمئنش داستانی عاشقانه است دربارهی جستوجو؛ قصیدهای است در بزرگداشت کتابها و کتابخانههایی که این گنجینهها را در خود جای دادهاند، و تمثیلی است برای این روزگار غریب.
پت، بیشهی نقرهای را بیش از هر چیزی در دنیا دوست داشت؛ بیشهی نقرهای یا همان خانهی قدیمی در جزیرهی پرینس ادورد که در آن به دنیا آمده و بزرگ شده بود.