لیزا رادمن که در دهه 1960 در کیپ کاد بزرگ شد، یک دختر کوچک تنها بود. تابستانها، در حالی که مادرش روزها در یک متل محلی کار میکرد و بیشتر شبها در بارهای استان اونستاون میرقصید، پرستار بچهاش ...
مى خواست مطمئن شود به جز او آدم زندهى دیگرى هم در این خیابان دیده مى شود؛ اما زندگى پشت قطره هاى باران محو شده بود. هیچ اثرى از شلوغى روزانه دیده نمى شد.