دیزی دارکر با یک قلب مریض به دنیا آمد. حالا کل اعضای خانواده دیزی بعد از سالها دوری از هم قرار است برای جشن تولد هشتاد سالگی تانا مادربزرگ دیزی در خانه عجیب و قدیمی گوتیک او در یک جزیره جزر و مدی جمع بشوند. نهایتا همه از راه می رسند؛ هر کسی با رازی که در دل دارد. وقتی بالاخره جزرومد میشود. گذرگاه دریایی زیر آب فرو می رود و ارتباط آنها برای هشت ساعت با دنیا قطع می شود؛ ولی همزمان با فرارسیدن نیمه شب نانا به قتل میرسد و راس هر ساعت یکی دیگر از اعضای خانواده هم کشته میشوند.
حالا عمارت سیگلاس به زندانی در یک جزیره تبدیل شده است. همراه با قاتلی که قصد جان تک تکشان را دارد. اعضای خانواده قبل از اینکه آب دریا پایین برود و همه چیز آشکار شود. باید هم راز قتلها و هم رازهای گذشته را کشف کنند.