چزیرا دختری روستایی است که زن دکاندار رمی نسبتا پولداری میشود که بسیار مسنتر از اوست. چزیرا به این مسائل اهمیتی نمیدهد همواره وفادار و پاک دامن است و برایش مهم خانه و مغازه شوهرش است. پس از چندی شوهرش فوت میکند و زن همه تلاشش را متوجه دختر یکی یکدانه و عزیز رزیتا میکند. رزیتا دختری جوان و شدیدا معصوم ونجیب است. آنها روزگار خوشی دارند تا زمانی که جنگ شدت میگیرد. خطر حمله آلمانها قوت بیشتری گرفته و مادر و دختر رهسپار روستای مادر میشوند …