صحنه یکم
{روی صدای ماشین تحریر صحنه روشن می شود. اتاقی شلوغ و کهنه و درهم، با دیوارهای روزنامه پوش، که چندان روشن نیست.
با دیوارهای کلفت، و پنجره هایی که زیر سقف اند، کم و بیش زیرزمین را به نظر می آورد. مدیر پشت میز بر یک صندلی گردان
نشسته است و به تلفن جواب می دهد.}
مدیر تکرار میشه قربان. قبول بفرمایید قربان. مجله ی ایران مصور همیشه از قدیم الایام -