با این حال، هیچ وقت به نتیجه ای دلخواه نرسیدیم و در بیش تر گفتگوهایمان من بودم که حرف می زدم و دیو می گفت منظورم را نمی فهمد، بعد حرفم را تکرار می کردم و کاسۀ صبر دیو لبریز می شد. مدتی گذشت تا متوجه شوم منظور دیو از این که می گفت نمی فهمد، این بود که حرف هایم سروته ندارند. هگل می گوید حقیقت کلمه ای است عظیم و با وجود این، هنوز هم عظیم تر از آن است. هیچ گاه در بحث با دیو از سد همین یک کلمه هم عبور نکرده ایم؛ در نتیجه، دست از تلاش برداشته ام.