گفتوگوهای جمهوری و قوانین کیکرو آشکارا تقلیدی از گفتوگوهای جمهوری و قوانین افلاطون است. ما در اینجا با شاگرد یا مقلد (کیکرو) و استاد یا مرجع (افلاطون) سروکار داریم، اما همهی شاگردانِ یک استاد به یک میزان شاگردان خوبی نیستند و ازاینرو، نمیتوان همهی آنها را به صرف اینکه شاگرد استادی بزرگ هستند جدی گرفت. جدیت کیکرو در مقام خطیبی برجسته هیچگاه محل تردید نبوده است، اما از سدهی نوزدهم به بعد، شأن او بهمثابه فیلسوفی تراز اول همواره با تردید مواجه گشته است. باید پرسید که آیا کیکرو را میتوان شاگرد جدی افلاطون در نظر گرفت؟ تأمل در دقایق این دو دیالوگ ــ که البته بهنحوی ناقص به دست ما رسیدهاند ــ از جدیت کیکرو در مقام فیلسوفی سیاسی حکایت دارد. حملات کوبندهی کیکرو به سیاستگریزی اپیکوری همواره، بهنحوی استادانه و بهشیوهای سقراطی، با تجلیل از زندگی متأملانه تعدیل میشود. این دو دیالوگِ کیکرو، در کنار در باب وظایف او، میتواند نمودگار کوشش یک فیلسوف سیاسیِ سقراطی باشد که اختلافاتش با استادش منتج از زمینهی متفاوتی است که در آن فلسفهورزی میکند، اما غرض او با غرض استادش یکسان است: کوشش برای تداوم شیوهی زندگی فلسفی در مجاورت، و از رهگذر تأمل در زندگی سیاسی.