کاروان چون کشتی بیلنگر و سربازان چون لولیان مست به کندی و به رخوت پیش میروند. سایهی ماسیدهی کوه است و تیزی سرمای باد بر نوک بینی و ترکهای لب. سرما مغز استخوان را نشانه رفته است. تو هم عاجزانه گرما طلب میکنی. این آسمان بیتردید خورشیدی کم دارد. حتی اسبهای صبور هم خمار خورشیدند و آفتاب میخواهند.