در مقطعی از سال در شمال ایالت نیویورک ، لاک پشت ها نیزارها را ترک می کردند و کند و سنگین در حومه شهر می خزیدند. "جون" می توانست لاک پشت های جعبه ای را با دست بردارد؛ بیلچه را خریده بود که لاک پشت های گاز گیر را بلند کند و به نهر بیندازد. خوشبختانه قبلا از صندوق عقب درآورده بودش که به وضع بشکه کود کمپوست رسیدگی کند و..