مدتها پیش پادشاهی زندگی می کرد که رئیس کشور و بزرگ دین زمان خود بود. روزی پادشاه با چند تن از دوستان نزدیک خود به صحرا رفت و در مسیر راه، به طور غیرمنتظره ای با کنیز زیبایی روبرو شده و عاشقش گشت، سپس او را با پول خرید و به دربار خود برد، اما به زودی کنیز او به شدت بیمار شد...