در طلسم قلعۀ اسیرآباد با نادر به سوراخسنبههای روستاهای شمال سرکشی میکنیم و از ماجراهای عجیبوغریبی سر درمیآوریم که گاهی ما را میترساند و گاهی میخنداند و گاهی با خواندنشان از تعجّب شاخ درمیآوریم.
مردی از دوران کودکی آرزو داشت زبان حیوانات را بفهمد، او پس از سالها به نزد حضرت موسی (ع) رفته و از او خواست به درگاه خدا دعا کند تا آروزی او برآورده شود؛ پس از مدتی بر اثر اصرار فراوان مرد، خداوند به واسطۀ حضرت موسی (ع) به او گفت که تنها زبان خروس و سگ را خواهد فهمید. مرد بسیار شاد شد....