در طول زندگی، تنها به چند داستان برمیخوریم که خواندنشان قدرت تخیل را چنان برمیانگیزانند که دید ما را به جهان تغییر میدهند. یکی از این داستانها کارتنک شارلوت است.
سایمون سانتیاگو از وقتی یادش میآید میتواند با مردهها حرف بزند. او پدر و مادرش را در یک تصادف از دست میدهد و بعد از آن با عمویش زندگی میکند. چیزی نمیگذرد که سایمون در «آژانس روحگیری» مشغول به کار میشود و بار سنگینی روی دوشش قرار میگیرد: خلاص شدن از شرّ ارواح...