وقتی کورمورن استرایک برای دیدار با خانوادهاش به کورتوال سفر میکند، زنی به امید یافتن مادرش، از او درخواست کمک میکند. مادرش مارگو بامبورو در سال ۱۹۷۴، به طور مرموزی گم شده است...
من هم تشنه بودم سرم را عقب دادم و خودم را رها کردم تا بیفتم وسط درختها. صورتم را فرو کردم توی گل سرد و دیگر تکان نخوردم من این طور مردم به زودی تنم با زمین یکی میشود.