انسان وقتی مسئولیت هایی دارد، باید حالت روحی اش را آرام کند، رئیس های خوب آن هایی هستند که هیجان هایشان را مهار می کنند و فقط به زیردست هایشان می اندیشند.

چرا این قدر این خانه کوچک شده؟ چرا آن قدر زندگی ام خسته کننده شده؟ این همان چیزی بود که من می خواستم؟ یادم نمی آید.

فیلیپ کارتر مهندسی ساده‌اندیش، قربانی رأی نادرست دادگاه می‌شود و سیستم حاکم بر زندان از او انسان دیگری می‌سازد.

این کتاب، داستانِ مدرسه‌ای دخترانه را روایت می‌کند که در یک شهر کوچک واقع شده و شایعاتی درباره‌ اش وجود دارد

اسم من خوان مانوئل گالوان است، قاضی هستم. البته فعلا.

اگر من یه نفر رو کشته بودم چی میگفتی؟