مارگریت نگاه حیرت‌زده‌ای به من کرد، سراپا غرق شگفتی شد.

«خیرگی» روایتی است به مثابه دوربینی که به طور تصادفی به دست دختری به نام پری نسا می افتد...

سه شب پیش از چیزی که از آن پس «انقلاب» نام می‌گرفت، امیلیا لیست نام‌های مهمانان عروسی‌اش را به دفتر پدرش آورد.

مادربزرگ وقتی فهمید پیر شده، به من گفت از مردن می‌ترسد. نه از خود مرگ، که انگار مثل خواب یا سفر است...

ماجراهای مجموعه‌ی یادداشت‌های یک پزشک جوان برگرفته از تجربه‌های بولگاکوف در این روستاست و می‌توان گفت که نویسنده این مجموعه را بر اساس واقعیت نوشته و ...

(داستان‌های اسپانیایی، قرن 20 م)