کتاب «خطای گالیله» بنیانهای یک علم نوین آگاهی»، نوشتهی فیلیپ گاف، نخستینبار در سال ۲۰۱۹ توسط انتشارات پانتئون وینتیج منتشر شد و در مدت کوتاهی توجه گستردهای را در حوزهی فلسفهی ذهن برانگیخت. این اثر نسبتا مختصر، اما از نظر فلسفی پرچالش، با جسارت کمسابقهای به سراغ یکی از بنیادیترین مشکلات علوم شناختی و متافیزیک معاصر میرود: مسئلهی اینکه آگاهی چیست و چگونه در جهان مادی وجود دارد. گاف در این کتاب استدلال میکند که آغاز علم مدرن با گالیله، اگرچه انقلابی در روش تجربی ایجاد کرد، اما همزمان یک حذف بزرگ را مرتکب شد-حذفی که بهزعم او هنوز تمام علوم انسانی و طبیعی درگیر آنند: کنار گذاشتن تجربهی ذهنی و کیفی از تصویر علمی جهان. او نشان میدهد که چگونه این تفکیک، راه را برای «مسئلهی دشوار آگاهی» باز کرد؛ پرسشی که میپرسد چرا فرآیندهای فیزیکی مغز باید «احساس» ایجاد کنند و چگونه جهان مادی میتواند تجربهی شخصی را در خود بپروراند. گاف طی نقدی منظم توضیح میدهد که چرا ماتریالیسم سختگیرانه-که ذهن را محصولی کمی و قابلتحلیل میبیند-نمیتواند کیفیتهای تجربی مانند درد، رنگ یا طعم را توضیح دهد. از سوی دیگر، دوگانهگرایی نیز با فرض کردن ذهنی غیرمادی، به معضل چگونگی تعامل آن با ماده دچار میشود. بدینترتیب او راه سومی را پیشنهاد میکند: همهروانگرایی، یعنی این ایده که آگاهی یا پیشآگاهی یک ویژگی بنیادی و پراکنده در سراسر جهان است؛ ویژگیای که حتی ذرات زیراتمی سهمی از آن دارند. گاف این دیدگاه را نه نوعی عرفانگرایی، بلکه بازگشتی به درکی غنیتر از طبیعت میداند-درکی که بهجای تلاش برای بیرون کشیدن آگاهی از مادهی بیذهن، آن را در بنیان ماده مینشاند. بهزعم او، گذار به «علم پساگالیله»، یعنی علمی که تجربهی ذهنی را همچون دادهای واقعی بپذیرد، میتواند افقهای تازهای در فهم رابطهی ذهن و جهان بگشاید. با وجود این جذابیتها، کتاب محدودیتهایی دارد که نمیتوان نادیده گرفت.