برای تان از توهمی خواهم گفت که وجود زبان را نفرین کرده است.
شما را تنها تک و تنها، میان جمعیتی محکوم به زایش داغدار از دست دادن فرزندان و میان اتفاقاتی به گردش خواهم برد که از فرق سر تا نوک پا را درگیر خواهد کرد.
از پنجره هایی که زنان پنهان پشت درهای بسته از بدن های مجنون شان رو به بیرون گشوده اند. نگاه خواهم کرد و بارها و بارها و بارها خودم را از آن پنجره ها به پایین خواهم انداخت.