با این صحبت ها و کوچه علی چپ پیچیدن ها گریه های همسرم بند می آمد، ولی روز سوم قسمم داد که چیزی را که از من مخفی می کنی اگر بعدها از زبان کس دیگری بشنوم، دیگر هرگز جواب تلفنت را نمی دهم دیگر آخر خط است. او هم باید بداند، گناه دارد این قدر انتظار می کشد. باید طوری صحبت کنم که هیچ اتفاقی نیفتاده و این حکم در دیوان شکسته خواهد شد و باز راههای زیادی داریم فکر نکند آخر دنیاست. خداوند بزرگتر از هر چیزی است و تا او نخواهد برگ هم از درخت نمی افتد. تمام این حرف ها را باید بالحنی مقتدر و قاطع بزنم.....