اولین نقد به توسعۀلیبرال از آنجا آغاز میشود که برای بهتر کردن وضعیت مردم در جوامع هدف، اقداماتی را از بیرون طراحی و اجرا میکند. حتی در بانک جهانی نیز بخش قابل توجهی از برنامهها و منابعْ به مداخلات توسعهای در کشورها اختصاص مییابد؛ با این فرض که نظمهای خودجوش موجود در جوامع هدف دچار نقصان، اعوجاج و ناکارآمدی هستند. آژانسهای متعدد بینالمللی نیز به همین سیاق به کمکهای تخصصی و مالی مشغولاند.
این روش، بیش و پیش از کنار گذاردن باور به خودجوش بودن انتزاعات اجتماعی، عملا بنیانهای انقلاب صنعتی در غرب را هم کنار میگذارد؛ سوژۀمختار در انتخاب را در تنگنای چارچوبهای تعریفشده گذارده و او را تبدیل به ابژۀقالب فکری و نظم تلقینشدۀ خود میکند. کسی که نظم پیشنهادی را نپذیرد، عملاً از حق کسب ثروت و رفاه ساقط میشود. این رویکرد در سطح بینالمللی نیز، در مقابله با مقاومتهای صورتگرفته، گاهی به دخالت نظامی (در کشوری مانند شیلی) و گاهی به تحریم (کشوری مانند ایران) نیز روی میآورد.