ولی مارکوس نمی زاره. (طبق معمول) یادگاری ها ازدواج کردن (دوباره) دلیا دوباره از یه چیزی عصبانیه مامان همه چیزای دهه 1970 رو ریخته دور و بابا ماشین نو خریده. نقاشی هام منو دوباره تو دردسر انداخته. دیگه چی بهم ریخته؟ (خیلی چیزا)