آقای فولرمن از تعجب خشکش زده که من را سر وقت توی کلاس می بیند. می گوید: «چه غافل گیری قشنگی تام!» و لبخند می زند. (خیلی پیش نمی آید که آقای فولرمن لبخند بزند.) بعد مارکوس برایم شکلک در می آورد. (خیلی پیش می آید که مارکوس شکلک دربیاورد.) ولی امروز هیچ چیزی نمی تواند حالم را بد کند! جز این دو تا کلمه: «درس ریاضی». بعد اوضاع بدتر هم می شود..