نوزده ماه زندان و انواع رفتارهای تحقیرآمیز بر سر آن ها آوار می شود. طاهر بن جلون یکی از این دانشجوهاست. روایتگر زنده ی این زندان از جوانانی می گوید که جرمشان خواستن کمی دموکراسی است، اما حکومت نه تنها آزادی را از آن ها دریغ می کند که می خواهد انسان بودن را هم از آن ها بگیرد.«گویی مستقیم از هزار و یک شب بیرون آمده است، طاهر بن جلون «قصه گوی شرقی» ملت ماست. انگار بر فرشی نشسته است، دشداشه ای بر تن دارد، و کلاهی سرخ بر سر، و زیر آسمانی پرستاره و کنار آتش هیزم ها برایمان قصه می گوید. در تأدیب، طاهر با زبانی ساده و شیوا یکی از سیاه ترین فصل های زندگی خود را برایمان تعریف می کند؛ نوزده ماه در اردوگاهی زندانی بوده است...»