هریک از ما در ابتدا میخواست، شور و حالی به این جهان بدهد
بعد مجبور شد جهانش را، عوض چند لقمه نان بدهد
همهی عمر امتحان دادیم، سجده کردیم و دم تکان دادیم
زوزه را بغض بغض بلعیدیم، بلکه ارباب استخوان بدهد
زندگی ذره ذره ما را خورد، گرگ بودیم و بره ما را خورد
در خیابان جنازهی ما را، برد به دیگران نشان بدهد
آنکه در فهم ما شناور بود، بههوا رفت چون سبکتر بود
بهگمانش همیشه بهتر بود، سهم مارا به دیگران بدهد