برف کهنه برف نو مجموعه داستان نوشته مجید قیصری،بازخوانی تجربه جنگ، بحرانهای شخصی، تأثیر فقدان بر روان انسان، و نگاه ویژه به ابعاد عمیقتر رویارویی با مرگ را ارائه کرده است.شامل هفت داستان است با موضوع ها و حتی زبانی متفاوت. اما تمام این داستانها را کنار هم معنا بخشیده، درونمایههای مانند انزوا و فقدان و مرگ است.
کتاب با تمرکز بر جزئیات زندگی مردم عادی در بستر جنگ و با استفاده از زبان خاص ادبیات مقاومت، تصویری مستند و بیپیرایه از تاریخ معاصر ایران ارائه میدهد. داستانهایی که نه تنها بازتابدهندۀ رنج و شکنندگی انساناند، بلکه گواهی بر توانمندی او در مواجهه با بحرانها و حفظ انسجام انسانیاند.
بخشی از کتاب
"ولی این جا در خلوت، این زن را جور دیگری دیده بود و همین باعث شده بود خودش را هم جور دیگری ببیند، متفاوت با دیگران. حالا این جا، بعد از سیسال، بار دیگر داشت او را میدید. عکسش توی دستش بود و نمیتوانست به مادرش بگوید که دخترش را میشناسد، حتی خودش را میشناسد. دیده بودش در خانهٔ دیانا، ولی چه میگفت؟! اگر می گفت، پیرزن باور میکرد؟ خوشحال میشد؟..."