گاهی گذشته نمی رود؛ حتی اگر فراموشش کرده باشی.
نس فکر میکرد گذشته را پشت سر گذاشته فکر میکرد از آن، آن خاطره و آن شب تاریک فاصله گرفته.
اما ذهن همیشه بازی عجیبی دارد با چیزهایی که نمی خواهد به یاد بیاوری.
گاهی آنچه گم شده راهش را به درونت باز میکند در یک صدا یک تصویر یا یک بوی آشنا حالا، تس باید بفهمد آنچه فراموش کرده چه چیزی را از او گرفته؟ و چرا همه ی نشانه ها به خود او بر می گردد؟ آیا واقعاً چیزی را فراموش کرده؟
یا فقط نمی خواسته به خاطر بیاورد؟
روایتی روان شناختی و مرموز درباره ی زنی که گذشته اش را گم کرده و شاید خودش را هم...