باز بانگی از نیستان می رسد غم به داد غم پرستان می رسد بشنوید این شرح هجران، بشنوید _ با نی نالنده همدستان شوید بی شما این نای نالان بی نواست این نواها از نفس های شماست آن نفس کآتش برانگیزد ز آب_ آن نفس کآتش از و آمد به تاب* آن نفس کز این شب نومیدوار _ برگشاید خنده خورشیدوار* آن نفس کز شوق شورانگیز وی_ بردمد از جان نی صدهای و هی…* نی مدد می خواهد از ما ای نفس _ هان به فریاد دل تنگش برس* سال ها ناگفته ماند این شرح درد_ دردمندی خوش نفس سر برنکرد…