«انگیزهی نهفته در نظریهی گسست قانون اساسی این است که برخی از بازنگریهای قانون اساسی اصلا بازنگری نیستند، بلکه تلاشهای خودآگاهانهای برای انکار مؤلفههای ذاتی قانون اساسی و تخریب پایههای آن محسوب میشوند. آنها ساختار بنیادی قانون اساسی را ویران نموده و درعینحال، پایههای جدیدی میآفرینند که ریشه در اصولی مغایر با آن ساختارهای قدیمی دارند. این تغییرات قانون اساسی پیامدهایی ماهوی برای کل نظام حقوقی و جامعه بهدنبال میآورند».
رسالهی «بازنگری و گسست قانون اساسی»، اثر حقوقدان برجستهی کانادایی پروفسور ریچارد آلبرت (۲۰۱۸)، کوششی است برای بازاندیشی عمیق در مفهوم بازنگری قانون اساسی و تمایز آن از پدیدهی بهظاهر مشابه اما ماهیتاً متفاوت گسست قانون اساسی. نویسنده میکوشد با تحلیل نمونههای عملی از تعدی به قانون اساسی در سرتاسر جهان نشان دهد چگونه بازیگران سیاسی با بهرهگیری فریبکارانه از سازوکارهای بازنگری به نقض اصول بنیادین قانون اساسی دست مییازند و بدینترتیب، راهبردی نظاممند برای صیانت از هویت، ساختار و حقوق مندرج در قانون اساسی ارائه مینماید.