رويتهامر، شخصیت اصلی داستان "بازنویسی"، شخصیتی که برنهارد آن را بر مبنای زندگی ویتگنشتاین طراحی کرده، در ابتدای داستان خودکشی میکند، خودکشیای که بعد از جنون ناشی از وسواس ایدآلیستی اتفاق میافتد. در بازنویسی شاهد نابودی تدریجی نابغهای هستیم که بیوقفه مجبور به اصلاح و بازنویسی تفکرات و تصورات خود است، تا جایی که تنها راه حل منطقی به نظرش اصلاح نهایی وجودش میآید، یعنی خودکشی. در این روایت عجیب و غریب که گاهی طولانی، گاهی رویایی و در نهایت عميقاً وابسته به زبان و ساختارشکن میشود، رونویسی و تکرار از جمله موضوعات اصلی است: تکرار خانهها، تکرار ایدهها و نوشتهها. در جهان برنهار دزندگی مارپیچ تکرارشوندهای است بر مبنای پیش فرض بازنویسی! بازنویسی از یک جنبه کابوس ویراستاران است. ویرایش بیپایان. از جنبهی عمیقتر دیگر، چشماندازی است وحشتناک از نهایت نابودی، با اشاراتی به پیامدهای آن برای هویتهای فردی در جهانی که از معنا و مفهومی ثابت خالی شده است.