اگر ازدواج کرده اید، این مقاله را نخوانید
خیانت در آثار ادبی
چرا ماجرای خیانت در هنر و ادبیات آنقدر جذاب است؟ شاید جواب بعضی این باشد که چون خودمان جرئتش را نداریم، در قصهها خودمان را جای قهرمان میگذاریم تا میل به خیانت را برآورده کنیم. ولی در اکثر داستانها خیانت آخر و عاقبت خوشی ندارد. پس شاید این دلیل قانع کنندهای نباشد. چیزی که با اطمینان میتوان گفت، این است که داستان برای جذابیت به ماجراجویی نیاز دارد و خیانت هم نوعی ماجراجویی است. زمانی میلان کوندرا گله میکرد که امروزه در رمانها ماجراهای زیادی اتفاق نمیافتد. سابقاً هومر با نوشتن ایلیاد، در سیصد صفحه دهها شخصیت را وارد قصه میکرد، جنگ به پا میشد، همه را میکشت و شخصیتهای دیگر را به جای آنها میآورد. ولی امروزه قهرمان رمان در اتاقش روی تخت دراز میکشد، به سقف خیره میشود و بعد از صد صفحه تک گویی درونی، بالأخره تصمیم میگیرد چای بخورد. ماجراجویی همیشه اوضاع را جذابتر میکند، چه در زندگی، چه در هنر (فیلم و نمایشنامه) و چه در ادبیات. قهرمان داستان که با هزار امید و آرزو ازدواج کرده است، بعد از مدتی دچار ملال یا ناامیدی میشود و تصمیم میگیرد جایی بیرون از خانه دنبال خوشبختی بگردد. این آغاز ماجراجویی است.
هر چند بیشتر ما به محض فکر کردن به خیانت در کتابها، به یاد مادام بوواری یا آنا کارنینا میافتیم، ولی موضوع خیانت در ادبیات به اندازه موضوعاتی مانند جنگ، خوشبختی، تنهایی و مرگ، قدمت دارد. خانواده پایگاه اصلی زندگی اجتماعی است و به همین دلیل غالباً خیانت را مایه تضاد و تنش میان فشارهای جامعه و امیال فرد دانسته اند. در اینجا 10 کتاب را معرفی میکنیم که خیانت نقش مهمی در پیش بردن قصه آنها دارد. توصیه کتاب وب به شما این است که اگر اهل عبرت گرفتن نیستید، این کتابها را نخوانید.
1. مادام بواری، اثر گوستاو فلوبر
«بچگی نکنید! خواهش میکنم. ازتان میخواهم عاقل باشید!»
برایش توضیح داد که عشقشان غیرممکن است و باید مثل گذشته به روابط ساده دوستیِ خواهربرادرانه قناعت کنند.
آیا این که میگفت جدی بود؟ بدون شک خود اِما هم این را درست نمیدانست، چراکه همه فکرش را جاذبه دلبریای که از او میشد، و ضرورت دفاع از خودش در برابر آن، اشغال میکرد؛ و با نگاهی مهرآمیز به جوان، نوازش خجولانه دستهای لرزان او را آهسته پس میزد.
مادام بوواری داستان خیانتهای زنی است به نام اِما با روحی سرکش و قانع نشدنی. اِما دختری است روستایی که به علت شکستگی پای پدرش با کمک پزشکی با نام شارل بواری آشنا می شود و او هم با وجود داشتن همسر، به دلیل دلبستگی نادانسته ای، به پیرمرد و دخترش بیش از دیگر بیماران سر میزند. از قضا همسر پزشک فوت میکند و اِما به قصد فرار از زندگی کسالتبار دهقانی و زندگی در شهر با شارل ازدواج میکند؛ ولی چیزی نمیگذرد که از روحیه سروساده شوهرش دچار ملال میشود. از سویی جذابیتهای زندگی شهری او را خیالباف میکند و از سوی دیگر روز به روز از زندگی زناشویی سرخوردهتر میشود. این سرخوردگی سبب میشود به مردی به نام لئون دل ببازد، ولی به علت ناتوانی لئون در ابراز احساساتش، این عشق فروکش میکند و لئون از آنجا میرود. در ادامه شارل و اِما با فردی ثروتمند به نام رودولف آشنا میشوند. او با زیرکی خود را به اِما نزدیک میکند و اِما که قصد دارد کمبودش را به هر نحوی جبران کند، از این حادثه کمال استفاده را میبرد و به خیانت با وی تا سرحد جنون ادامه میدهد. ولی به دلیل رنج بسیاری که در زندگی با شارل برده، از غصه بیمار میشود. اما داستان به اینجا ختم نمیشود.
2. آنا کارنینا، اثر لئو تولستوی
همه خانوادههای خوشبخت مثل هماند؛ ولی هر خانواده بدبخت، فلاکتهای مخصوص خودش را دارد.
تولستوی آنا کارنینا را در سال 1878 منتشر کرد. کتابی هزار صفحهای در دو جلد و هشت فصل. تولستوی پیش از آن جنگ و صلح را نوشته بود، ولی آنا کارنینا را اولین رمان خود به معنای دقیق کلمه میدانست. فئودور داستایوفسکی آن را «اثر هنری بیعیبونقص» نامید و ویلیام فاکنر آن را «بهترین رمانی که تاکنون نوشتهاند» میدانست.
کلیت رمان حول دو ماجرا میچرخد: نخست رابطۀ نامشروعی که میان کنتس آنا کارنینا و افسر نظامی به نام کنت ورونسکی شکل میگیرد. ورونسکی از آنا میخواهد از همسرش جدا شود و با او ازدواج کند، ولی فشار آداب و رسوم زندگی اشرافی و زندگی مذهبی مانع این کار است. آنها برای ادامه زندگی به ایتالیا میروند، ولی در جامعه آنجا نیز نمیتوانند جایی برای خود دست و پا کنند. وقتی به روسیه بازمیگردند، ورونسکی زندگی سابق خود را از سر میگیرد، ولی آنا روزبهروز در خیال حسادت و شک بی وفاییهای او غرق میشود. و دیگری زندگی زمینداری به نام کنستانتین لهوین (شخصیتی شبیه خود تولستوی) که به زندگی پرزرقوبرق شهری پشت میکند و تصمیم به آباد کردن زمینهایش در روستا میگیرد. او به پرنسس کیتی دل میبازد و با دشواریهای فراوان موفق به ازدواج با او میشود، ولی تا زمان تولد نخستین فرزندش، درگیر مسئلهی ایمان است.
آناکارنینا درباره خیانت، دورویی، حسادت، ایمان، خانواده، ازدواج، جامعه، پیشرفت و امیال و هوسهای جسمانی است. تولستوی نصیحت نمیکند و در عوض چشماندازی گسترده از زندگی روسی را به تصویر میکشد تا خواننده همه موضوعات را به چشم خود ببیند.
3. داغ ننگ، اثر ناتانیل هاثورن
شکافی را که گناه در روح آدمی به وجود میآورد، در این عالم فانی با هیچچیز نمیتوان پر کرد.
ناتانیل هاثورن با نوشتن داغ ننگ در سال 1850 به شهرت رسید. داغ ننگ درباره زنی به نام هستر پرین در جامعه مذهبی آمریکا در قرن هفدهم است که فرزندی نامشروع به دنیا میآورد و میکوشد با ندامت و متانت، زندگی تازهای آغاز کند. قهرمانهای اصلی کتاب چهار نفرند: هستر و دخترش، شوهرش پزشک پیری با نام ساختگیِ «راجر چیلینگ ورث»، و عاشق او عالیجناب دیمزدیل. هستر روحیهای قوی و بردبار دارد؛ دخترکش بچهای شیطان است، شوهرش منتقمی است قهار و خبیث، و عاشقش بینهایت ضعیف و رنجور. داستان درباره گناه است و با کشمکشهای روحیِ شخصیتها پیش میرود. عذابِ وجدان مایه مرگ دیمزدیل میشود؛ و همین کشمکش روحی دوباره هستر را به سرزمینی که در آن گناه کرده است، میکشاند. هستر وقتی بعد از سالها بدبختی و بیسروسامانی و جدایی، دوباره کشیش را در جنگل میبیند، به او میگوید: «تو شجاع نبودی، تو راستگو نبودی.» به این ترتیب داستان اخلاقی است و مثل بسیاری از آثار کلاسیک، اخلاق و زیبایی در آن دست به دست هم میدهند.
4. سبکی تحملناپذیر (بار هستی)، اثر میلان کوندرا
اگر به شخصی خیانت شود که به خاطر او به شخص دیگری خیانت شده است، بدین معنا نیست که با آن شخصِ دیگر از درِ آشتی درآید. زندگی این هنرمند مطلقه شباهتی به زندگی والدینِ خیانتدیدهاش نداشت. نخستین خیانت جبرانناپذیر است، و از طریق واکنشی زنجیرهای، خیانتهای دیگری را برمیانگیزد که هرکدام از آنها ما را بیش از پیش از خیانت پیشین دور میکند.
کوندرا پنجمین رمان خود را با عنوان سبکی تحملناپذیر بار هستی در سال 1982 نوشت و برای نخستین بار در 1984 در فرانسه منتشر کرد. وقایع رمان در پراگ سال 1968 و حولوحوش زندگی هنرمندان و روشنفکران و وقایع بهار پراگ میگذرد. توما و ترزا شخصیتهای اصلی کتاباند. با اینکه توما بهترین جراح یکی از بیمارستانهای پراگ است و مایل نیست هیچ زنی به زندگیاش وارد شود، یک «رشته اتفاق ششگانه» او را به سوی ترزا میکشاند که پیشخدمتی در یک شهر کوچک است. در سراشیب لغزنده «سنگینی» و به خاطر عشق ترزا ـزنی که «جلوۀ اتفاق مطلق» استـ توما آزادی، حرفه و همه چیز خود را فدا میکند. ترزا با آرمانخواهیِ ساده دلانه و احساسات پاک و بیآلایش خود، «ابطال همه تضادها، ابطال دوگانگی تن و روان، و حتی ابطال زمان» را میخواهد، و چون تحقق این خواسته ممکن نیست، رنج میبرد و رؤیاهای وحشتناک میبیند.
5. خنده در تاریکی، اثر ولادیمیر نابوکوف
بعد به همسرش فکر کرد، و به نظرش رسید زندگیاش با او اکنون در نوری ضعیف و ملایم فرو رفته است و از این غبار شیرگون فقط گهگاه چیزی خود را به رخ میکشید، موهای بور او در نور چراغ، نور روی قاب یک تابلو، ایرما که با تیلههای شیشهای که هریک رنگینکمانی در خود داشتند، بازی میکرد، و بعد دوباره غبار بود و حرکات آرام و تقریباً سیال الیزابت.
خنده در تاریکی ماجرای دلبستگی مردی میانسال به دختری بسیار جوان است. علاقهای که نهایتاً به رابطهای انگلی میان آن دو میانجامد. ناباکوف بعدها همین مضمون را دستمایه نوشتن لولیتا قرار داد.
آلبینوس، منتقد هنر و مرد متأهل خوشبختی است که در برلین زندگی میکند. او در سینما با دختری هفده ساله به نام مارگو آشنا میشود و به او دل میبندد. بارها با او قرار میگذارد تا عاقبت او را اغوا میکند. مارگو نامهای به خانه آلبینوس مینویسد که به دست زن او، الیزابت، میافتد و رابطهی آنها فاش میشود. زندگی آلبینوس از هم میپاشد. آلبینوس مارگو را به دوستش رکس معرفی میکند، غافل از اینکه... .
آغاز کوبنده خنده در تاریکی ما را به یاد آغاز داستان میشائیل کلهاس اثر هاینریش فُن کلایست میاندازد:
زمانی در برلین آلمان مردی زندگی میکرد به نام آلبینوس. وی ثروتمند و محترم و خوشبخت بود. روزی همسرش را به خاطر معشوقۀ جوانی ترک کرد. عاشق شد، ولی کسی به او عشق نورزید و زندگیاش تباه شد.
6. در جستوجوی زمان ازدسترفته، اثر مارسل پروست
به سدّ محالی پی میبردم که عشق به آن بر میخورَد. خیال میکنی موضوع عشقت کسی است که شاید در برابرت خفته، در بدنی نهفته است. اما افسوس، امتداد این کس تا همهی نقطههای فضا و زمانی است که در آنها به سر برده است و خواهد برد. اگر به تماس او با این یا آنجا، این یا آن ساعت دست نیابی، دستت به خودش هم نمیرسد. و تماس با همهی این نقطهها نشدنی است. باز اگر جایشان را میشناختی، میتوانستی خود را به آنجا بکشانی. اما کوروار به هر سو میروی و نمییابی. و بدگمانی از همین است، و حسادت، و آزار. زمان گرانبهایی را به جستوجوی واهی هدر میدهی و ندانسته از کنار حقیقت میگذری.
اگرچه رمان پروست مانند چند کتاب قبلی کاملاً درباره خیانت نیست، ولی بد نیست به دلیل نقش مهم خیانت در یکی از جلدها، به آن اشاره کنیم.
جلد ششم رمان پروست، با عنوان اسیر، روایت زندگی مشترک آلبرتین و راوی در پاریس است. خانواده راوی بیرون از پاریس، به کارهای خود مشغولاند و او و آلبرتین را با فرانسواز تنها گذاشتهاند. راوی بارها میگوید دیگر آلبرتین را دوست ندارد، ولی از سر حسادت کنار او مانده است. حتی یک بار چیزی نمانده او و آندره را حین ارتکاب عمل غافلگیر کند. شک او بالا میگیرد و احتمال بروز چنین اتفاقاتی مایه عذاب اوست. وقتی آلبرتین میخوابد، راوی آسودهخاطر است: وقتی خواب است، هویتهای چندگانه و پراکنده و امیال ناشناختهی او فروکش میکند. فقط در این مواقع است که راوی احساس میکند «وجود گزیرپای» او را در چنگ دارد. ولی بهمرور پی میبرد که تلاش برای مهار او بیفایده است: رویدادهای تصادفی، داستانهای ساختگی ولی بودار و نیمچهحقایقی که برای لاپوشانیِ دروغهای قبلی میگوید، بسیار فاشکنندهتر از تجسسهای چند سال اخیرِ راوی است.
فکر و خیال دربارهی خیانتهای احتمالیِ آلبرتین چنان ذهن راوی را درگیر کرده است که نمیتواند دستبهکار نوشتن شود. آرزوی سفر به ونیز و آغازی جدید در دل او زبانه میکشد، و درست زمانی که قاطعانه تصمیم میگیرد برای همیشه از آلبرتین جدا شود، فرانسواز خبر میدهد که وقتی راوی خواب بوده، او وسایلش را جمع کرده و گریخته است.
اسیر کتابی دلشوره آور است، سرشار از بدگمانی، بیاعتمادی و رنج. ولی گهگاه، وعده چیزی فراتر را در خود دارد، و زیبایی و بصیرتی ناگهانی از آن سر بر میآورَد که اخم خواننده را میگشاید و او را تا اوج الهامات هنرمندانه بالا میکشد.
7. منسفیلد پارک، اثر جین آستین
اگر قرار باشد یک خصوصیت را در آدمیزاد نام ببریم که واقعاً شگفتانگیزتر از هر خصوصیت دیگری باشد، به نظر من همان حافظه و خاطره است. قدرتها، ضعفها و نابرابریهای حافظه از هر چیز دیگری در ما درکناپذیرتر است. حافظه گاهی خیلی قدرتمند است، فوری به سراغ آدم میآید، گوش به فرمان است. گاهی گیج و سرگشته، و خیلی ضعیف… در مواقعی هم خودسر و غیرقابل مهار! …ما آدمها از هر لحاظ معجزهی خلقتایم… اما قوهی یادآوری و فراموشی، دیگر واقعاً غیرقابل درک است.
مانند همه آثار جین آستین، منسفیلد پارک از همه کتابهایی که تا اینجا نام بردیم، اخلاقگراتراست. فَنی پرایس، قهرمان داستان، در برابر بیاخلاقیها، خطاها و خیانتهای اطرافیان مقاومت میکند تا خود به یکی از آنها تبدیل نشود.
فَنی (فرانسس پرایس) را وقتی دهساله است خانوادهاش به خانه عمو (تامس برترام) و زنعمویش میفرستند. او در آنجا در کنار عموزدههایش تام، ادموند، ماریا و جولیا بزرگ میشود و میان او و ادموند محبتی شکل میگیرد. پس از مدتی مری و هنری کرافرد، خواهرزن و برادرزن کشیش محل، به دیدن خانوادهی برترام میآیند و ادموند به مری دل میبندد. همزمان با این وقایع، دخترعموی فنی یعنی ماریا، با اینکه نامزد دارد، با هنری کرافرد وارد رابطه میشود. پس از مدتی هنری به فنی پیشنهاد ازدواج میدهد، ولی او به دلیل مخالفت عمویش نمیپذیرد. دو دخترعموی فنی سرنوشت بدی پیدا میکنند: ماریا عاقبت با هنری فرار میکند و جولیا به همراه جوانی ناباب به نام ییتس از خانه فرار میکند. رفتارهای خودخواهانهی مری کرافرد هم باعث میشود ادموند از این علاقهی کورکورانه دست بردارد و دوباره به سوی فنی بازگردد و با او ازدواج کند.
8. پایان رابطه، گراهام گرین
قصه نه آغازی دارد، نه پایانی؛ آدمی به اختیار خودش روی یکی از تجاربش دست میگذارد، و از آنجا همهچیز را به چشم گذشته و آینده میبیند.
پایان رابطه دربارهی زندگی رماننویسی به نام موریس بندریکس در سالهای جنگ جهانی دوم در لندن است. بندریکس با زنی به نام سارا مایلز که همسرش (هِنری) کارمندی عنین است، دل میبازد و با او وارد رابطه میشود، ولی بهزودی درمییابد که این رابطه دوام چندانی نخواهد داشت، زیرا حسادتهای آشکار او بر این رابطه سایه افکنده است. وقتی سارا حاضر به طلاق از همسرش نمیشود، موریس از کوره درمیرود. بعد از این اتفاق، سارا بیهیچ توضیح بیشتری، با او قطع رابطه میکند. از سویی هِنری پس از مدتی به روابط زنش مشکوک میشود و از سوی دیگر، بندریکس کارآگاهی خصوصی میگیرد تا از روابط تازه سارا سر درآورد. از دفتر یادداشت سارا کاشف به عمل میآید که او با خدا عهد بسته اگر بندریکس از بمباران لندن جان سالم به در ببرد، دیگر با او وارد رابطه نشود. مصیبتهای فراوانی بر سر سارا میرود و او نهایتاً در اثر عفونت ریه جان میبازد. در آخرین صفحه رمان گویی بندریکس هم در پی این ماجراها به خدا ایمان آورده، هرچند او را دوست ندارد.
9. روابط خطرناک، اثر پییر آمبرواز دو لاکلو
روابط خطرناک داستانی است به سبک نامهنگاری درباره زن و مردی رقیب به نام مارکیز دو مِرتوی و ویکُنت دو والمون که سابقاً عاشق و معشوق بودهاند و اکنون با اغوا کردن دیگران، به سوءاستفاده از آنها میپردازند. هدف آن دو از این روابط خیانتبار، لذت شخصی و به رخ کشیدن قدرتشان است.
بانویی شریف و متأهل به نام مادام دو توروِل به دور از همسرش در قصر عمه ویکنت دو والمون به سر میبرد. ویکنت تصمیم گرفته از فرصت استفاده کند تا او را فریب دهد و به خیانت وادارد. همزمان، مارکیز دو مِرتوی نیز تصمیم گرفته دختر جوانی به نام سسیل دو وولانژ را اغوا و وادار به خیانت کند. مادرِ سسیل بهتازگی او را از صومعه بیرون آورده تا برای ازدواج با کسی که سابقاً عاشق مِرتوی بوده، ولی دست رد به سینهی او زده، آماده کند. سسیل به معلم موسیقیاش، شوالیه دانسِنی، دل بسته است و مِرتوی و والمون وانمود میکنند قصد دارند آن دو را به هم برسانند، ولی در حقیقت نقشهی خودشان را پیش میبرند.
ویکنت دو والمون و مارکیز دو مِرتوی را شخصیتهایی «بیسابقه» در ادبیات میداند که «برای اولین بار (در ادبیات اروپا)، عامل تعیینکنندهی اعمال و رفتار آنها ایدئولوژی است.»
10. گتسبی بزرگ، اثر اسکات فیتز جرالد
در سالهایی که جوانتر و بهناچار آسیبپذیرتر بودم، پدرم پندی به من داد که آن را تا امروز در ذهن خود مزهمزه میکنم.او گفت: «هروقت دلت خواست عیب کسی رو بگیری، یادت باشه که توی این دنیا، همهی مردم امتیازات تو رو نداشتن.»
گتسبی بزرگ درباره مردی جوان به نام جِی گتسبی است که ثروت زیادی دارد و خانه اشرافیاش دائماً محل برگزاری مهمانیهای بزرگ و باشکوه است. کسی نمیداند این ثروت از کجا آمده است و شایعات فراوانی درباره زندگی او در میان مردم میگذرد. مثلاً شایعه است که گتسبی از خانواده بسیار فقیری بوده که عاشق دختری پولدار به نام دیزی میشود. بعد در زمان سربازی از دیزی دور میشود و خبر ازدواج او را میشنود. با این حال گتسبی عاشق میماند و همیشه چشمش به دنبال دیزی میگردد و با وجود ثروت و شهرت و قدرت و نفوذ فراوان، نمیتواند عشق قدیمی خود را فراموش کند.
اکنون دیزی در شهر اوست و ماجراهایی شروع می شود. گتسبی میکوشد میان دیزی و همسرش جدایی اندازد و به عشق قدیمی خود برسد. سرانجام آن دو از طریق آژانس نیک کاراوِی که دوست دوره کودکی دیزی است، با هم روبهرو میشوند. گتسبی تصور میکند نیک میتواند دیزی را به او بازگرداند، اما معلوم میشود دارایی گتسبی از راههای غیرقانونی به دست آمده که شامل معاملات قاچاق است. و این عاملی است که شوهر دیزی علیه گتسبی به کار میگیرد. پس از درگیری لفظی میان گتسبی و شوهر دیزی در هتلی در منهتن، گتسبی و دیزی سوار ماشین گتسبی میشوند و در راه، دیزی که پشت فرمان نشسته، با یک زن پیاده تصادف میکند. همسرخشمگین زنِ مرده، به تصور اینکه گتسبی راننده بوده است، روز بعد درحالی که گتسبی در استخر خانهاش است، به او شلیک میکند. تام و دیزی مدتی در املاک پهناورشان گوشه عزلت میگیرند و نیک کاراوی، راوی ماجرا، به زادگاه خود بازمیگردد و سعی میکند از آنچه شاهدش بوده، فرار کند. نیک، تماشاچی بیگناه، در حقیقت همه ماجراست، نه فقط بهعنوان یک شاهد، بلکه به عنوان وجدان اخلاقی کتاب.