در طول 30 یا 40 سال گذشته، ادبیاتی که در آن ابزارهای تئوری و تحلیل اقتصادی برای مشکلات موجود در هنر و فرهنگ به کار رفته است، رشد قابل توجهی کرده است. اقتصاددانانی که این زمینه را بررسی کرده اند، عموما منشأ اقتصاد فرهنگی معاصر را در سال 1966، سال انتشار اولین اثر عمده در دوران مدرن که به طور خاص به اقتصاد هنر اختصاص داده شده است، می دانند. این کتابی از بامول و بوون بود که نشان داد تحلیل اقتصادی می تواند عرضه و تقاضای خدمات هنری، سهم بخش هنر در اقتصاد و نقش سیاست عمومی را روشن کند. پس از ظهور آثار باومول و بوون، علاقه به اقتصاد هنر به طور پیوسته افزایش یافت و زمینه هایی مانند تقاضا برای هنر، عملکرد اقتصادی هنرمندان، نقش بخش غیرانتفاعی و سایر زمینه ها را در بر گرفت. اقتصاد فرهنگی و صنایع فرهنگی یا سرگرمی (رسانهها، فیلمها، صنعت انتشارات، موسیقی عامهپسند)، و همچنین مدیریت میراث و موزه، پرسشهای مربوط به حقوق مالکیت (به ویژه حق چاپ) و نقش فناوریهای ارتباطی جدید مانند اینترنت همچنین گسترش یافت.