در دانشگاه قرن بیستم علم و انسانیت از هم کاملاً تفکیک شده است. بدین سان که تنها علم میتواند حقیقت و معنای عینی را منعکس نماید تفکرات و تعاریف مربوط به مفاهیم شایستگی یا زیبایی تنها به عباراتی احساسی و ذهنی محدود میشود. این از علائم بیماری دانشگاه است که از دغدغه های رایج بشر فاصله گرفته و به کار خود سرگرم است.
تعلیم و تربیت فعالیتی اخلاقی است و دانشگاه پژوهش محور معاصر فاقد مسیر و جهت اخلاقی است. اگر بخواهیم دانشگاه را باری دیگر وارد مسیر اخلاقی و تربیتی کنیم باید مجدداً در مفهوم انسانیت و انسان بودن تامل نماییم علم و فناوری - و تخصص گرایی و دیوان سالاری - این ایده منحرف را دنبال میکند که ما نمیتوانیم در کل به معنا و حقیقت انسانیت دست یابیم و نمیتوانیم هیچ داستانی در مورد ماهیت انسان و هدف انسانیت بگوییم که با حقیقت سازگار باشد. تخصص گرایی حرفه ای صورت نوعی شبه مذهب را به خود گرفته که ظاهراً پس از فروپاشی اسطوره های مذهبی و سنتهای پیشا صنعتی به یگانه راه ما برای حفظ انجام خویش تبدیل شده است.