آگاهی ای که برای خودش یک نقطه صفر است، آگاهی ای که همچون بیدار شدن و دیده بازکردنی به روی چیزها، همچون نهشت و موضع گرفتنی فراروی جهان، همچون استعلایی برون خویشانه از خویش روی می دهد، آگاهی ای که می تواند چیزها را شناسایی کند، در این نهشت سرچشمه دارد. لویناس در آگاهی آن قدرها کاری از جنس تعیین کردن و به پایان رساندن، از جنس مشخص کردن غایات نمی بیند و چندان نظر ندارد به این که خود آگاهی غایتی دارد و حرکتی است به سوی غایات به طور کلی آن هم به این جهت که حرکتی است به سوی غایت خاص خودش، یعنی مرگ؛ به جای آن، نحوه هستی و ذات زاینده آگاهی را آغازیدن، بنا نهادن یک این جا و اکنون، یا بیدار شدن می شمارد