نویسندگان در این کتاب میخواهند نشان دهند که دموکراسی علیرغم مشکلات فراوان و فراز و فرودهای بیشمار میتواند به پدیدهای جهانشمول بدل شود. بااینوجود جهانشمولی آن به معنای تجربهی متفاوت کشورها نیست. ارتباط چارچوب نظری این کتاب با وضع فعلی ایران در این است که پذیرش دموکراسی توسط حاکمیت را گزینهای بهتر از گذار به دموکراسی از طریق سقوط میداند و این برای گروههای سیاسی نکتهای بحثبرانگیز است اما الستر و ونگ نشان میدهند چرا دموکراسیهایی که از خاکستر سقوط نظام سیاسی بر میخیزند تا سالهای مدیدی گرفتار بیثباتیاند. به زبان ساده میگویند توسعهی اقتصادی باعث تسهیل و درعینحال استحکام دموکراسیها میشود. کمااینکه کرهی جنوبی و اندونزی با وجود داشتن جامعه و سیاست چندپاره همچنان دموکراسیهای باثباتی دارند. اما نکتهی بسیار مهمی که این کتاب میگوید این است که حکومتها در پی مدرنیزاسیون و گسترش طبقهی متوسط شهری با شهروندان معترضی روبهرو میشوند که انتظارات بیشتری دارند. از این امر گریزی نیست و حکومتها باید برای مواجهه یا این وضعیت یا پارادوکس توکویل برنامه داشته باشند. تایوان و اندونزی و کرهی جنوبی در مواجهه با این وضعیت دموکراسی را پذیرفتند اما مالزی و هنگ کنگ و تایلند آن را نپذیرفتند و گرفتار اقتدارگرایی ناکام شدند. یکی از بهترین کتابهایی که در سالهای اخیر دربارهی داستان دگرگونی در آسیا نوشته شده همین کتاب است که توانسته بین توسعهی اقتصادی و دموکراسی پیوند نظری محکمیبرقرار کند و برخلاف تصور رایج در ایران که بر بنیانهای معرفتی مدرنیته در گذار به دموکراسی تاکید میکند این کتاب سهم اصلی در تسهیل گذار را به توسعهی اقتصادی میدهد و نشان میدهد که راز استحکام و دوام دموکراسیهای آسیایی در همین مسئله یعنی توسعهی اقتصادی نهفته است و نه تفکر و اندیشه و فهم مدرنیته و چیزهایی نظیر اینها.