تونیو آسپیلکوئتا رؤیایی در سر دارد: سرزمینی متحد و یکپارچه، سرزمینی غرق نغمهها و ملودیها. اما کاوش بیوقفهی تونیو در ژرفای موسیقی و تاریخ، و تلاش وسواسگونهاش برای نگارش کتابی که روایتگر این رؤیا باشد، او را به ورطهای بس پیشبینیناپذیر میکشاند، به نقطهای که بازگشت از آن میسر نیست.
اندرو، در جست و جوی آرامش و فرار از هیاهوی خستهکننده زندگی شهری به سواحل دنج و رؤیایی جنوب ایتالیا پناه میبرد. سفر او که تنها به قصد استراحتی کوتاه آغاز شده بود با دیدار کلودیو ماهیگیری خردمند و آگاه، مسیری دیگر میگیرد....