داستان چهار کارمند شاغل در یک شرکت پس از این که به جلسه ای خارج از اداره فراخوانده می شوند، در مسیر خود برای رسیدن به یک بازی «اتاق فرار» که توسط شرکت ترتیب داده شده، در آسانسور گیر می افتند.
ادی کویل تبهکار مسن و ناموفق یک «بازنده کوچک» است. او برای رهایی از محکومیت زندان حاضر به هر کاری است. دیو فولی، افسر بیرحم پلیس فدرال که از این نقطه ضعف آگاه است از او سوء استفاده میکند و اطلاعات میخواهد.
به جان یک تاجر سرشناس و از مشتریان کافه اصلی بندر کنکارنو سوء قصد میشود سربازرس مگره به همراه دستیار تازه کارش روانه این شهر مه آلود و دلگیر میشوند....
ارکیده به اتهام قتل بازداشت شده و حالا درست در یک قدمی طناب دار است؛ او نفس سرد چوبهی اعدام را هر شب نزدیکتر به گردن خود احساس میکند و در آخرین فرصتی که برایش باقی مانده...