تک تک آدمها را دوست می داشتم، اما هیچگاه به حضور در جمع آنان اشتیاق چندانی نداشتم. هیچگاه در نظر اول از کسی خوشم نیامده است؛ گمان نمی کنم هرگز در کوپه قطار با کسی که نمی شناختم حرف زده باشم.
ماجرای کتاب از این قرار است که وقتی مردم ماکوندو به در خانه دکتر میآیند این دکتر که رفتار بسیار عجیبوغریبی دارد و سالهاست به طبابت دست نزده از مداوای قربانیان یک شورش سر باز میزند... سالها بعد دکتر خود را دار میزند و مردم امیدوارند بوی فساد جسدش شهر را پر کند و امیدوارند او در گوشهی تنهایی خود بپوسد...
کتاب "قطار سریع السیر توکیو" نشان میدهد که چگونه داستان خودکشی یک زوج جوان در یک ساحل مرموز و تاریخی مشهور ژاپنی یک شبکه جنایی در سراسر کشور را آشکار میکند.