در مرامش گاهی جانت زودتر از عمرت تمام می شود. به خودت که می آیی می بینی هزار سوال بی پاسخ در قامت تجربه های ناتمام مقابلت صف کشیده اند. از زندگی چه می خواستی؟ عشق؟
"بین ما یک رودخانه بود" اولین رمان محمدباقر اصلیان است که در جهانی چند فرهنگی به روایت داستانی عاشقانه میپردازد و سرگذشت زنی از طبقات فرودست جنوب عراق را باز میگوید. زن تن به ازدواجی معمول میدهد اما در طول زندگی بارها با شبیه عشقش مواجه میشود. داستان در جغرافیا و فضای متغیر عراق و ایران در دوره جنگ و پساجنگ روی میدهد و ما در رمان با مرارتهای زنی تنها مواجه میشویم که قربانی نگاه طبقاتی نژادی شده است.
اغلب داستانهای این مجموعه به انسان و تنهایی او میپردازد. نویسنده کوشیده با ورود به جهان ذهنی شخصیتها، نزدیکی قابل لمسی را در اختیار مخاطب قرار دهد و از زاویۀ دید آنها درباره مسائل و کشمکشهای فرد با خود و جامعۀ پیرامون مداقه کند.