در ترک اجباری سرزمینی که وطن و خانۀ ماست ناگزیریم با گذر از هویتی که آن را زندگی کردهایم از اساس «خود» تازهای بسازیم. این آوارگی مکانی و روانی چطور زندگی پناهندگان را زیرورو میکند؟
این رمان که به صورت اول شخص روایت می شود حدیث نفْس خود دازای است؛ نویسندهای که زندگی پرآشوبی داشت و پرداخت اعترافگونه و صادقانۀ زندگی، شاخصۀ آثارش شد.
داستان در روستایی دورافتاده و فقیر میگذرد که زمان و مکان دقیق آن نامشخص است. مردم این روستا با سختی فراوان زندگی میکنند و کوچکترین تغییر در آبوهوا میتواند تعادل شکنندهی زندگیشان را برهم بزند
کتاب تجربه کودکان در مواجهه با خشونت و ویرانی را به تصویر می کشد. خواننده در این رمان شاهد بازیگوشی های کودکانه در کنار ترس از مرگ و آینده ای نا معلوم است.
چه می شود اگر مهم ترین داستانها آنهایی باشند که همواره «ثانوی» به شمار آورده ایم؟ در پس کوچه های غبار گرفته تاریخ و در میان شنهایی که خاطرات را در خود دفن می کنند.