داستان از زبان استادی موهوم نقل می شود که در عهد جوانی فوق العاده عیاش و خوشگذران بوده است ولی پس از برخورد با حادثه ای، به دستور اکید پدرش ناچار می شود تحصیلات عالی خود را در دانشگاه برلین ناتمام بگذارد و....
داستان دو شخصیت دارد. یکی کافکاست؛ پسری پانزدهساله که به دلیل یک پیشگویی عجیب از خانه فرار کرده تا مادر و خواهرش را پیدا کند و دیگری ناکاتا پیرمردی که بهخاطر یک اتفاق در کودکی دچار عقبماندگی ذهنی شده،