«ما شروعش میکنیم»، داستان امید، رشد و دوست داشتن است که تنشهای خشونت خانگی را از نگاه مادری تنها به تصویر میکشد. لیلی ناچار است با پیامدهای جدایی و ارتباط گریزناپذیر با رایل که پدر فرزند اوست، دست و پنجه نرم کند. گرچه هنوز آسیبهای روانی ناشی از بدرفتاریهای رایل در وجودش باقی است، او ناچار است با این واقعیت روبه رو شود که خشم همیشگی رایل و حسادتهای وی بر زندگی آیندهاش خدشه وارد خواهد کرد. این کتاب شهامت آغاز زندگی دوباره را پس از سپری کردن آشفتگیهای زندگی خشونتآمیز به شما میبخشد و ضرورت ادامه دادن را مطرح میکند. کالین هوور درست و غلط را در ذهن مخاطب به چالش میکشد و او را بر آن میدارد با شخصیتهای ضد قهرمان داستان همدلی کند. هوور توانسته است این واقعیت را اثبات کند که در زندگی هیچ کس واقعاً ضد قهرمان نیست. شخصیتهای ضد قهرمان این رمان، قربانی آموزش با رفتار و شرایط نامناسب گذشتهشان بودهاند و نفرت داشتن از آنها کار سادهای نیست.
هتل شیشهای داستانی مملو از زیباییهای غیرمنتظره و تصویری خیرهکننده از طمع و گناه، عشق و توهم، پیامدهای ناخواسته تصمیمات انسانها و مسیرهای بیشماری است که در آنها به جستوجوی معنای حقیقی زندگی میپردازیم.
در کتاب «هتل شبحزده» نوشتهی ویلکی کالینز، ترجمهی محمود گودرزی میخوانید: پزشکی متشخص و مشهور در مطب خود نشسته و باید بهزودی بر بالین بیماران بستری خود حاضر شود. میانۀ قرن نوزدهم است و همان آداب و رسوم بر مناسبات اجتماعی جاری است. پزشک در شهر خوشنام است و برنامۀ کاریاش هم پُر است؛ یا در مطب بیمار دارد، یا باید بر بالین مریضی حاضر شود و از درد او بکاهد. ناگهان خدمتکارش به او اطلاع میدهد که خانمی برازنده از راه رسیده و میخواهد فوراً ایشان را ملاقات کند. در نخستین دیدار و در پاسخِ نخستین پرسش، خانم از پزشک میپرسد: «بهنظر شما من دیوانهام یا خودِ شیطان؟»