لوسی هارت بهتر از هر کسی میداند که بزرگ شدن بدون داشتن والدینی که دوستت داشته باشند، چه حسی دارد. لوسی در دوران کودکیاش که پر از بیتوجهای و تنهایی بوده به کتابها مخصوصا مجموعهای به نام وعهای به نام جزیره ساعت اثر جک مسترسن پناه ساعت اثر جک مسترسن پناه میبرد. حالا به عنوان یک کمک مربی بیست و شش ساله میتواند عشقش به کتاب خواندن را با دانشآموزهای کوچک و با هوشش به اشتراک بگذارد، بخصوص با کریستوفر لمب هفت ساله در پی مرگ دردناک والدینش یتیم شده است. لوسی هر کاری میکند تا بتواند کریستوفر را به فرزندی بگیرد، ولی انگار بدون پول و ثبات کافی حتی فکر تشکیل خانواده هم آرزوی محالی است. اما مواظب باش که چه آرزویی میکنی... درست وقتی که لوسی میخواهد تسلیم شود. جک مسترسن اعلام میکند کتاب جدیدی نوشته است. حتی از آن هم بهتر میخواهد داخل خالطش واقع در جزیره ساعت واقعی، مسابقهای راه بیندازد و لوسی هم یکی از چهار شرکتکننده خوش شانسی است که انتخاب شده تا برای بردن تنها نسخه این کتاب رقابت کند. برای لوسی بردن خواستنیترین کتاب دنیا به معنای همه چیز برای او و کریستوفر است. اما اول باید با کلکسیونرهای بیرحم کتاب رقبای زیرک و هوگو ریس تصویرگر خوش تیپ و بد خلق کتابهای جزیره ساعت که هوش از سرش میپراند. سروکله بزند. در این حین جک مسترسن آقای عقل کل در حال طراحی پیچیدهترین پایانی است که میتواند زندگی همشان را تا ابد دستخوش تغییر کند. ممکن است آرزویت بر آورده شود.
با پيداشدن حلقهای مدفون زير شنها همهچيز تغيير میكند؛ حلقهای که بعد از رفتن به دست امیلی دیگر بيـرون نمیآيد! پيـداشدن این حلقــه چنــان نپتيــون، فرمانروای دریاها، را به خشــم مـیآورد كه امیلی را نفرين میکند و قايقش را به طوفان سهمگين اقيانوس میسپارد. چه چيز نپتيون را آنقدر به خشم آورد؟...
طوفانهايی عجيب در اقيانوس به راه افتاده كه دليل آن كابوسهای نپتيون، فرمانروای درياهاست. او معتقد است خوابهايش از تهديدی قريبالوقوع خبر میدهند. پس اميلی و آرون را به مأموريتی فوقسری میفرستد تا دليل اين خوابها را پيدا كنند....