باور کرده بودم که در این مملکت دیوانه بودن بهنفع آدم است. اگر خودم را به دیوانگی نمیزدم، سالهای سال هم نمیتوانستم ترفیع بگیرم. اگر تقلید دیوانگی این است، خدا میداند خودش چه عالمی دارد...
در خیابانی که آپارتمان پنج سویم در آن واقع شده، اتفاقهای عجیبی میافتد. در این آپارتمان پنج نفر از پشت پنج پنجره و با پنج پرده، داستان زندگی خود را میگویند، داستان خوابها و خیالها و کارهایی که معلوم نیست واقعاً انجام دادهاند، یا فکر میکنند انجام دادهاند، یا آرزو میکنند انجام دهند. جن و پریها هم در این جهان ذهنی/واقعی میآیند و میروند و گاهی ماجرا بیش از این رفتوآمدهاست.