کتاب "مهمان هایی با کفش های لنگه به لنگه"، شامل مجموعه داستانکهایی با وقایع، ماجراها و شخصیتهای مستقل است و با روایتی شیرین و جذاب، شور و شادابی جانبازان عزیز و سرافراز کشورمان را به تصویر میکشد.
کور شد من کورش کردم با همین دستهام کاش میتونستم برگردم عقب کاش دستام شکسته بود بی بی میگه چشمش زخم شده خب پس چرا جیغ میکشید و میگفت کور شدم کور شدم
پیادهروی میکنم چون پیادهروی را دوست دارم. پیادهروی در طبیعت را هم دوست دارم. اصلا شاید قدم زدنم در شهر به پیادهروی در طبیعت نزدیکتر باشد تا این پرسهزنی کذایی در شهر....