داستانهایم در مکانهایی از جنوب میگذرد که اگر از نزدیک ببینید، حیرت میکنید. جاهایی که مغز و استخوان زمین از لابهلای مرغزارها، تپهها و درههای برشته، بستر خشک رودخانهها و بلوطهای آتش گرفته، خودش را به شما نشان میدهد.
این کتاب زمزمههای یک عاشق است، دلنوشتههایی که از قلبی دلتنگ برآمدهاند؛ گفتوگوهای ذهنی با محبوبی که حضور ندارد، اما نبودنش تمام لحظات را پر کرده است.