"قصههاى بیدل نقال" شامل پنج قصه، کاملاً متفاوت با ویژگیهاى سحرآمیز خاص و منحصر به فرد بوده، تأثیرهاى گوناگونى مانند وجد و سرور، خنده و احساس خطر مرگ را به خوانندگان القا میکند...
ما در کتاب "شهر در تسخیر جیرجیروها"، همراه لوسی یازدهساله، شخصیت شجاع این کتاب و نورمن و الا به دنیای ترسناک و درعینحال بامزهای پا میگذاریم که داستانهای هیجانانگیزی برای گفتن دارد. تصویرسازیهای بینظیر کتاب هم جذابیت کتاب را دوچندان کردهاند.
کتاب "هابیت" روایت ماجراهای بیلبو بگینز، همان هابیت سفر كرده و سرگردان است كه حلقۀ یگانۀ قدرت را پیدا كرد (بعضیها میگویند دزدید) و با خودش به شایر آورد...
قطار رد شد صدایی از پشت سرم شنیدم و آنا را دیدم که از اتاق بیرون میآید به سرعت طرف ما دوید، وقتی کنار او رسید زانو زد و دستهایش را روی گلوی تام گذاشت تام هنوز نگاه حاکی از هراس و درد را در چهرهاش داشت. خواستم به او بگویم نه فایدهای ندارد حالا دیگر نمیتوانی به او کمک کنی اما بعد فهمیدم که سعی نداشت جلوی خونریزی را بگیرد میخواست مطمئن بشود فنر در بطری بازکن را پیچاند و بیشتر و بیشتر در گلویش فرو برد و در تمام مدت آرام آرام با او صحبت میکرد نمیتوانستم بشنوم که چه میگفت.